آیت الله سید عبدالله بهبهانی، در سال 1262 ه.ق، در "نجف" اشرف متولد شد، برخی تولد ایشان را در سال 1256 یا 1257 ه.ق، بعضی حدود 1260 ه.ق و برخی 1262 ه.ق دانسته اند. ایشان پس از فراگیری علوم مقدماتی و سطح، نزد عالمان بزرگی چون "میرزای شیرازی"، "آیت الله سید حسین کوه کمری" و "شیخ راضی" به تحصیل پرداخت و پس از نیل به مقام اجتهاد، در سال 1295 ه.ق. به ایران بازگشت و در تهران اقامت گزید. نام آیت الله سیدعبدالله بهبهانی، همواره یادآور نقش روحانیت در هدایت نهضت مشروطه بوده است که نقش مؤثری در مبارزه با استبداد حکومت قاجار در سالهای پایانی عمر این سلسله داشتند. آیت الله بهبهانی بعد از پیروزی جنبش مشروطه نماینده مجلس شد و در استبداد صغیر به عتبات تبعید و پس از فتح تهران توسط مشروطهخواهان، در میان استقبال مردم به تهران بازگشت. در دوره مجلس دوم، آیت الله بهبهانی سمت رسمی در مجلس نداشت اما از فعالیتهای سیاسی کناره نگرفت. اختلافات ایشان با مواضع نظری "سید حسن تقیزاده"، رهبر دموکراتها سبب شده تا ایشان در 8 رجب سال 1328 ه.ق، در خانه خود به دست 4 نفر مسلح به به شهادت برسد. آیت الله سید عبدالله بهبهانی، مجموعه ای در فقه شامل بیست رساله فقهی نگاشته، که هر کدام مربوط به یک موضوع فقهی بود.
آیت الله سیدعبدالله بهبهانی از نوادگان امام موسی کاظم علیه السلام و از "سادات موسوی" بودند، ایشان فرزند "سید اسماعیل بن سید نصرالله بلادی" است. "سید نصرالله" از روحانیون "بهبهان"، که مقام اجتهاد نداشت، ولی به تبلیغ و ارشاد و هدایت مردم مشغول بود. جد اعلای "سید اسماعیل"، "سید عبدالله بلادی غُریفی"، از مشاهیر علمای عصر خویش و از جمله مجتهدان امامیه بود که در روستای "غُریفه" بحرین زندگی میکرد و اعقابش به "آل بلادی" و "آل غُریفی" مشهورند. فرزندان از تعداد فرزندان آیت الله سید عبدالله بهبهانى، اطلاع دقیقى در دست نیست امّا در جریان مبارزات مشروطیت، از دو تن از پسران وى، به نام های "سید محمّد بهبهانى" و "سید على بهبهانى" یاد شده است.
آیت الله بهبهانی پس از فراگیری خواندن و نوشتن، به تحصیل علوم اسلامی پرداخت و پس از پایان علوم مقدماتی و سطح، از محضر عالمان بزرگی چون "میرزای شیرازی"، "آیت الله سید حسین کوه کمری" و "شیخ راضی" تلمذ کرد. ایشان پس از اخذ اجتهاد، در سال 1295 ه.ق به تهران مراجعت کرده و بعد از درگذشت پدرش جانشین و وارث مناصب دینی و نفوذ وی شد. به نظر برخی، با اینکه آیت الله سید عبدالله بهبهانی، همردیف علمای بزرگ تهران نبود، اما مناسبات نزدیک او با اولیای دولت سبب ورود وی به امور سیاسی شده و در ردیف علمای طراز اول تهران قرار گرفت. در مقابل، برخی نیز بر مراتب علمی او، از جمله تألیف بیست و پنج رساله فقهی، تأکید ورزیدهاند.
نخستین بار که نام آیت الله بهبهانی در تاریخ تحولات سیاسی به میان آمد در ماجرای تحریم تنباکو در سال 1309 ق بود. بنا به نوشته برخی منابع، ایشان در تحریم تنباکو با سایر علما همراهی نداشته و در مجلس دعوت سفارت عثمانی بی محابا در حضور روحانیون و دعوت شدگان سیگار کشید و حرمت تحریم را شکسته و در پاسخ اعتراض چند نفر از روحانیون با صراحت گفت: "من مجتهدم و به تکالیف شرعی خود آشنا میباشم" و صریحآً فتوا داد که قرارداد انحصار توتون و تنباکو مفید است و استعمال توتون و تنباکو هم منع شرعی ندارد. همراهی نکردن آیت الله بهبهانی با مخالفان قرارداد تنباکو سبب گردید که از اعتبار او در میان مردم کاسته شود. از این تاریخ، ایشان مورد توجه بیشتر صدراعظم "امین السلطان" قرار گرفت و رابطه دوستانه آنها مستحکم گردید. چنان که در طول صدارت اتابک، دعاوی دولتی عمدتا به آیت الله بهبهانی ارجاع شده و این امر در حد خود به تثبیت وضع اجتماعی و منزلت سیاسی و حتی تقویت بنیه مالی وی کمک کرد. موضعگیری عین الدوله علیه آیت الله بهبهانی در رجب سال 1321 ه.ق، بر اثر فشارهای داخلی و خارجی اتابک مجبور به استعفا و خروج از ایران شد و "عینالدوله" جانشین وی گردید. گرچه آیت الله بهبهانی از صدارت او ناراضی بود، اما مخالفت علنی از خود نشان نمیداد. در مقابل، "عینالدوله" که آیت الله بهبهانی را طرفدار "امینالسطان" میدانست، سعی کرد با ایجاد اختلاف میان ایشان و همتایان او، "شیخ فضل الله نوری" و "سید ابوالقاسم امام جمعه"، آیت الله بهبهانی را منزوی کند. نخستین برخورد میان آیت الله بهبهانی و "عینالدوله" متعاقب درگیری بین طلاب مدارس "محمدیه" و "صدر" تهران پیش آمد. در این واقعه، ایشان که محرک طلاب مدرسه "محمدیه" را در خانه خود پناه داده، مورد حمله برخی از طلاب مدرسه "صدر" قرار گرفت. با تقاضای طرفداران آیت الله بهبهانی، چهارده نفر از افرادی که در این حمله شرکت داشتند به دستور "عینالدوله" دستگیر شدند، ولی کیفر و تنبیهی که نسبت به ایشان روا شده به حدی شدید بوده که توهین به روحانیت تلقی شد. وساطت آیت الله بهبهانی در حق ایشان نیز، به نحوی بی ادبانه، با مخالفت "عینالدوله" مواجه گردید که منجر به رنجش آیت الله بهبهانی از صدر اعظم شد. اعتراض به انتشار عکس مسیونوز بلژیکی در لباس روحانیت پیمان گمرکی با روسیه و انتصاب "مسیو نوز بلژیکی" به ریاست گمرک ایران، ضربه سهمگینی بر استقلال سیاسی و اقتصادی ایران وارد آورد. این پیمان، نارضایتی فراوانی را به وجود آورد و مخالفان حکومت استبدادی را به چاره اندیشی واداشت. در همین زمان، عکسی از "مسیو نوز" با لباس روحانیت پخش شد و به دنبال انتشار این عکس، مخالفت با حکومت استبدادی نمایان گردید. آیت الله بهبهانی در یک سخنرانی در منزل خویش، این عمل "مسیو نوز" را نکوهش کرده و از "مظفر الدین شاه"، خواستار عزل وی شد. تحصن در حرم عبدالعظیم هر چند همراهی نکردن برخی از علما با آیت الله بهبهانی در این ماجرا موجب شد که "عینالدوله"، به ویژه به انگیزه مخالفت با ایشان، به این حوادث توجهی نکند، اما شاه از ترس آشوب شخصا در شب عاشورا نامه ای محبتآمیز به ایشان نوشته و به او وعده داد که خواسته هایش را برآورده سازد، اما به وعده خود عمل نکرد و تجار در اعتراض به "نوز" در حرم حضرت عبدالعظیم(ع) تحصن کردند. همزمان با این وقایع، "مظفرالدین شاه" سفر سوم خود را به اروپا آغاز کرد و "محمدعلی میرزا"، ولیعهد که برای تصدی امور به تهران آمده بود، به دلجویی از آیت الله بهبهانی و مذاکره با تجار پرداخت و از آنها درخواست کرد تا زمان مراجعت شاه آرامش پایتخت را حفظ کنند و قول داد که پس از بازگشت شاه، خود، "نوز" را عزل کند، با این تدبیر، تحصن تجار خاتمه یافت. با وجود مخالفت های آیت الله بهبهانی و سایر عالمان و رهبران دینی و روشنفکران با اعمال ظالمانه عین الدوله، هیچ تغییری در اداره کشور ایجاد نشد و حتی "مسیو نوز"، علاوه بر ریاست گمرک، به ریاست وزارت پست و تلگراف هم منصوب شد.
آیت الله بهبهانی بعد از وعده های دورغین و اعمال ظالمانه عین الدوله، مبارزه تمام عیار خویش را با حکومت استبدادی آغاز کرده، از این رو، برای عالمان و رهبران دینی "تهران" پیام فرستاده و آنان را دعوت به همکاری کرد. "آیت الله طباطبایی" در پاسخ به تقاضای آیت الله بهبهانی، به فرستاده وی، "معتمدالاسلام رشتی"، گفت: "اگر جناب آقا سید عبدالله مقصود را تبدیل کنند و غرض شخصی در کار نباشد، من همراه خواهم بود". چندی بعد در 25 رمضان 1323 ق در منزل طباطبایی پیمان همبستگی و همراهی این دو مجتهد با یکدیگر استوار شد. اهمیت این پیمان به حدی بود که "کسروی" آن را آغاز جنبش مشروطه خوانده است. مهاجرت به ری و تحصن در حرم حضرت عبدالعظیم(ع) حوادثی که پس از بازگشت شاه از سفر به اروپا رخ داد، زمینههای اعتراض مردم و روحانیت را نسبت به دولت گسترش داده و به انقلاب مشروطه انجامید. از جمله این وقایع، گران شدن قند و تنبیه تجار بود که ابتدا باعث تجمع اعتراض آمیز مردم به رهبری آیت الله بهبهانی و "آیت الله طباطبایی" در "مسجد شاه" و سرانجام مهاجرت به حرم حضرت عبدالعظیم(ع) و تحصن در آنجا شد. اقدامات "عین الدوله" در ممانعت از تحصن بینتیجه ماند و روز به روز تعداد مهاجران افزایش یافت. این مهاجرت، به رغم تلاشهای "عینالدوله" ادامه یافته و سرانجام با وساطت سفیر عثمانی، مهاجران تقاضاهای خود را که از جمله، ایجاد "عدالتخانه" بود را به "مظفرالدین شاه" رساندند. در پی اعلام موافقت شاه با درخواستهای ایشان در 16 ذیقعده 1323 ق، آیت الله بهبهانی به همراه "آیت الله طباطبایی" و دیگر علما در میان استقبال پر شور مردم، پیروزمندانه به "تهران" بازگشتند. از این پس، آیت الله بهبهانی و "آیت الله طباطبایی" که منزلت اجتماعیشان بیش از پیش افزایش یافته بود، همراه با هم و در کنار هم بودند، به طوری که به "سیدین سَنَدین" شهرت یافتند. تاسیس مجمعی به نام حوزه اسلامی در نتیجه این تحصن، "مظفرالدین شاه" موافقت خود را با تقاضاهای مهاجران از جمله ایجاد "عدالتخانه" اعلام کرده و آنان در 16 ذیقعده 1323 ه.ق، به "تهران" بازگشتند. کارشکنیهای "عینالدوله" در برابر تأسیس عدالتخانه باعث فشار روز افزون مردم به آیت الله بهبهانی و "آیت الله طباطبایی" شد. آنان، همراه عدهای از روحانیون و آزادی خواهان، مجمعی را به نام "حوزه اسلامی" تأسیس کردند. اما به دنبال ملاقات آیت الله بهبهانی با "عینالدوله"، شایع شد که این دو با یکدیگر سازش کردهاند و همین شایعات، ایشان را ناگزیر به سوگند خوردن کرد که برای منافع عمومی و تحصیل عدالتخانه جانبازی خواهد کرد. جریان سوء قصد به سلطان عبدالحمید چندی بعد، در جریان سوء قصد به "سلطان عبدالحمید"، پادشاه عثمانی، سفیر عثمانی از علمای "تهران" از جمله آیت الله بهبهانی، درباره کیفر چنین اعمالی استفتا کرده و ایشان در پاسخ، سوء قصد به سلطان مسلمانان را در حکم فساد و مُفسد را مستحق مرگ دانست. از طرفی، طرفدران "عینالدوله"، برای تخریب شخصیت آیت الله بهبهانی نیز نزد شاه، این گونه القا کردند که سؤال سفیر طوری تنظیم شده که عامل سوء قصد را "مظفرالدین شاه" معرفی کرد. آیت الله بهبهانی به محض اطلاع از نیت "عینالدوله"، به سفارت عثمانی رفته و ورقه پاسخ خود را گرفته و پاره کرد و "عین الدوله" را ناکام گذاشت. تحصن در مسجد شاه در پی امتناع حکومت از تأسیس عدالتخانه "عین الدوله" که یکه تاز میدان سیاست و فرمانروایی کشور شده از انجام خواسته های مبارزان از جمله تاسیس "عدالتخانه" را خلاف منافع خود دیده، و از اجرای این خواسته ها خودداری و با شدت بیشتری با مبارزان به مقابله برخاست. از این رو، "نیرالدوله" را که فردی مستبد و سخت گیر بوده، به جای "علاء الدوله" به حکومت تهران منصوب کرد. او نیز برای جلوگیری از مبارزات، "سید جمال الدین واعظ" را به قم تبعید و "شیخ محمد واعظ" را دستگیر و در سرباز خانه زندانی کرد. این عمل، خشم و نارضایتی مردم را شدت بخشیده و آنان برای آزادی "شیخ محمد" به سرباز خانه حمله کردند. در این درگیری، یکی از طلاب به نام سید "عبدالحمید" به شهادت رسید. واقعه روز تحصن سال 1324 ه.ق در پی شهادت طلبه جوان، جمعیت زیادی در کنار آیت الله بهبهانی، "آیت الله طباطبایی" و "حاج شیخ فضلالله نوری" در "مسجد شاه" تحصن کردند و خواسته خود را برای تأسیس "عدالتخانه" با جدیت بیشتر پیگیری نمودند. در 20 جمادیالاول سال 1324 ه.ق سربازان، به سوی مردم عزادار در بازار، آتش گشودند و تعداد زیادی را کشتند. گزارشهای تاریخی درباره این واقعه حاکی از آن بوده که آیت الله بهبهانی در آن روز شهامت و شجاعت قابل تحسینی از خود نشان دادند. صدور فرمان مشروطه در پی فشار دربار در سال 1324 ه.ق در تحصن مسجد شاه، آیت الله بهبهانی و "آیت الله طباطبایی" تنها با خروج مردم از مسجد موافقت کردند و سپس خود نیز به علت عملی نشدن تقاضاهایشان خواستار سفر به عتبات شدند. با پذیرفته شدن این پیشنهاد، علما در 23 جمادی الاول 1324 ه.ق، به سوی عتبات هجرت کردند اما در قم موقتا ساکن شدند. در این هجرت که به "هجرت کبری" مشهور بوده، حضور "حاج شیخ فضلالله نوری" در کنار "سیدین سندین"، ضربه بزرگی به "عینالدوله" وارد ساخت. به هر حال تلاش علما و مردم به بار نشسته و علاوه بر کنار رفتن "عینالدوله" و انتخاب "مشیرالدله" به صدر اعظمی، شاه در 14 جمادیالثانی 1324 ه.ق، فرمان مشروطه را صادر و در 24 همان ماه نیز آیت الله بهبهانی به همراه علما دیگر با دست یافتن به این پیروزی، در کمال احترام به تهران بازگشتند.
در 18 شعبان سال 1234 ه.ق، نخستین مجلس شورای ملی تأسیس و در انتخابات مجلس اول، آیت الله بهبهانی وکیل و نماینده اقلیت یهود و ارامنه گردید. در این دوران آیت الله سید عبدالله بهبهانی، قدرت فراوانی را بدست آورد تا جائیکه بسیاری از کارهای مملکتی در منزل وی حل و فصل میگشت و به "شاه عبدالله" و "شاه سیاه" معروف گردید . بیشتر وکلای مجلس تحت نفوذ وی بودند، مخالفت یا موافقت ایشان سبب ثبات یا تزلزل دولتها می گشت. در این دوران به دنبال ملاقات خصوصی با شاه، آیت الله بهبهانی بار دیگر مورد بدگمانی قرار گرفت و به ارتشا متهم شد. عدهای شکایت او را نزد آیت الله طباطبایی بردند و حتی قصد داشتند آیت الله بهبهانی را به جرم خیانت بکشند، اما آیت الله طباطبایی از آیت الله بهبهانی دفاع و آنان را به آرامش دعوت کرد. آیت الله بهبهانی نیز دوباره سوگند یاد کرد که هیچ گونه ارتباط مشکوکی با دربار ندارد.
حمایت از صدارت امین االسلطان در سال 1325 ه.ق، "امینالسلطان اتابک"، به رغم مخالفتهای شدید، به جای "مشیرالدوله" به صدراعظمی برگزیده شد. آیت الله بهبهانی در این امر نقش جدی داشت. در همین زمان، در مجلس، دو گروه: اقلیت افراطی (دموکرات) و اکثریت اعتدالی شکل گرفتند. اقلیت دموکرات به رهبری "سید حسن تقیزاده" با صدارت "امینالسلطان" مخالف بودند، ولی آیت الله بهبهانی میکوشید از نفوذ آنان در مجلس بکاهد. مخالفت آشکار با برخی از مواضع شیخ فضل الله نوری در همین اوان، "حاج شیخ فضلالله نوری" به مخالفت با مجلس برخاسته و با شعار "مشروطه مشروعه" در مقام اعتراض به روش مجلس در تصویب برخی قوانین موضوعه، همراه عدهای از روحانیون به حرم حضرت عبدالعظیم(ع) رفت. تلاش آیت الله بهبهانی برای بازگرداندن شیخ و همراهانش بیاثر ماند و او ناگزیر از مخالفت آشکار با شیخ و ارسال نامههایی در این خصوص برای مراجع بزرگ آن روزگار شد. اما در پی قتل اتابک، هنگام خروج از مجلس در معیت آیت الله بهبهانی و در هم شکستن تحصن شیخ فضل الله، بار دیگر ایشان و "آیت الله طباطبایی" به یاری شیخ شتافتند و او و همراهانش را با احترام به تهران بازگرداندند. تلاش برای تصویب قوانین مباین با شریعت اسلامی از دیگر فعالیتهای آیت الله بهبهانی در این دوره مجلس، تلاش برای پیشگیری از تصویب قوانین مباین با شریعت اسلامی بود، وی همچنین سعی کرد تا محاکمات و امور قضایی که از نظر فقهی در اختیار مجتهدان است، از نظر اداری نیز، مانند گذشته در محضر علما صورت پذیرد. هر چند در تدوین متمم قانون اساسی به علت تهدید انجمنها از پافشاری خود دست برداشت، اما کوشید تا تدوین قانون عدلیه را به علما بسپارد، و به همین دلیل چند بار با وزارت عدلیه درگیر شد.
در 24 ذیقعده سال 1324 ه.ق، "مظفرالدین شاه" درگذشت و "محمدعلی میرزا" بر تخت نشست. پیش از آن، "محمدعلی میرزا" که دانسته بود شاه مدت زیادی زنده نخواهد ماند و از کینه مشروطه خواهان نسبت به خود و از منزلت آیت الله بهبهانی در میان ایشان خبر داشت، برای در اختیار گرفتن سلطنت، نامهای به آیت الله بهبهانی نوشت تا خود را از اتهامات تبرئه کند و در آن، طرفداری خود را از مشروطیت اعلام کرد. اما از همان اولین روز تاجگذاری، کینه اش را نسبت به مشروطه خواهان بروز داد و از نمایندگان مجلس برای این مراسم دعوت به عمل نیاورد. به توپ بستن مجلس شورای ملی با شدت یافتن خصومت "محمدعلی شاه" با مجلس، به دستور شاه، مجلس به محاصره قزاقان روس درآمد و آیت الله بهبهانی که متوجه قصد شاه برای حمله به مجلس شده بود، با شجاعت به همراه جمعی از بستگان و پیروان خود صفوف سربازها و قزاقها را شکافت و خود را به مجلس رساند. او و برخی از وکلا سعی کردند تا با متفرق کردن مجاهدان مسلح، مانع جنگ شوند لکن شاه تصمیم خود را گرفته بود و در 23 جمادیالاول 1326 ه.ق، قزاقان روس مجلس را به توپ بستند. ایشان و جمعی از مشروطهخواهان به پارک "امینالدوله" پناهنده شدند. اما قزاقان به آنجا ریختند و آنان را به شدت مورد ضرب و شتم قرار دادند و سپس همه را به باغشاه بردند.
آیت الله بهبهانی به خاطر اعتراض به اقدام شاه قاجار، مورد ضرب و شتم قرار گرفت و با این حال وقتی شاه با وی به خشونت و توهین سخن گفت، او با شجاعت به شاه هشدار داد که مؤدبانه سخن بگوید. در نهایت، محمد علی شاه، ایشان را به عتبات تبعید کرد. البته حاکم "خانقین" با ورود آیت الله بهبهانی به خاک عثمانی مخالفت کرد، در نتیجه ایشان به "کرمانشاه" بازگشت و مدت هشت ماه در روستای "بِزِهرود" تحت نظر قرار گرفت، سپس با اجازه دولت به عتبات رفت. ایشان تا سال 1327 ه.ق، در عتبات بود و پس از فتح تهران توسط مشروطه خواهان و سقوط "محمدعلی شاه"، یک روز قبل از افتتاح مجلس دوم در ذیقعده همان سال، در میان استقبال بی نظیر مردم و با کمال احترام وارد "تهران" شدند. اعلام تأثر در پی شهادت حاج شیخ فضل الله با وجود اختلافات آیت الله بهبهانی با "حاج شیخ فضل الله نوری"، خبر به دار آویخته شدن "حاج شیخ فضل الله" به دست مشروطهخواهان، سخت او را متأثر ساخت، تا حدی که در بدو ورود، پسر خود "سید محمد" را مورد عتاب قرار داد که چرا مانع از این اقدام نشد.
در دوره دوم مجلس شورای ملی آیت الله بهبهانی سمت رسمی در مجلس نداشت اما از فعالیتهای سیاسی کناره نگرفت. مردم نیز که او را بنیانگذار مشروطیت می دانستند، در خانه او تجمع میکردند و خانه اش به شکل مکانی برای فعالیتهای سیاسی و اجتماعی درآمده و نفوذ ایشان در مجلس و محافل سیاسی آشکار بود. در مجلس دوم که دوباره دو گروه اکثریت اعتدالی و اقلیت دموکرات شکل گرفته بود، اعتدالیها بیشتر از آیت الله بهبهانی تبعیت میکردند و دموکراتها در مخالفت با او خواستار تدوین قوانین عرفی و کنار گذاشتن قوانین شرع بودند و انفکاک کامل قوه سیاسی از قوه روحانی را دنبال می کردند. دموکراتها معتقد بودند که آیت الله بهبهانی نفوذ خود را برتر از مشروطه دانسته و مجلس را تضعیف میکند. در مقابل، اعتدالیها نیز موفق شدند که فتوایی دال بر غیر دینی بودن مواضع نظری "تقیزاده"، رهبر دموکراتها، از دو مجتهد ذی نفوذ "نجف" و مدافع مشروطه، "آخوند خراسانی" و "شیخ عبدالله مازندرانی" بگیرند، این گونه تصور شد که وسیله و واسطه این اقدام، آیت الله بهبهانی بودند.
سرانجام آیت الله سید عبدالله بهبهانی در 8 رجب 1328 ق، در خانه خود به دست چهار نفر مسلح به قتل رسید. با انتشار این خبر، بازار تعطیل و مردم قصد انتقامجویی از قاتلان را داشتند که "سید محمد"، پسر ایشان، آنان را به آرامش دعوت کرد. هر چند هویت قاتلان مشخص نشد، مردم این قتل را به دموکراتها، به ویژه "تقیزاده" و "حیدرخان عمو اُغلی"، نسبت میدادند. جنازه آیت الله بهبهانی پس از تشییع عظیمی که تا آن زمان در تهران کم سابقه بوده، بعدها به "نجف" حمل شده و در مقبره خانوادگی دفن گردید.